قرار بود به مناسبت Ago-tago که روز جمعه ۲۴ آذرماه است هرکس به فراخور حال مقالهای تهیه کرده و در وبلاگش قرار دهد. من هم این مقاله را که حدود چهارسال قبل در نشریه Swissinfo چاپ شده بود پیدا کردم و ترجمه نمودم. اصل مقاله را که به زبان انگلیسی است میتوانید در این آدرس ببینید:
http://194.6.181.127/eng/swissinfo.html?siteSect=105&sid=1346039
اسپرانتو، چیزی بیش از یک زبان
اسپرانتو با آرمان نزدیک کردن مردم به یکدیگر و ایدههای انساندوستانه گره خورده است.
لوئیلازارو زامنهوف اسپرانتو را به عنوان راهی برای نزدیک نمودن مردم به یکدیگر ابداع نمود.
کلود پیرون: "پس از شش ماه یادگیری اسپرانتو، روانتر و سلیستر از شش سال یادگیری انگلیسی صحبت میکنم."
"در ورای اسپرانتو، ایده همبستگی وجود دارد"، این جمله را کلود پیرون، یک صاحبعنوان مشهور و پیشرو در زمینه اسپرانتو، بیان نموده است.
وی 6 داستان بلند و چندین داستان کوتاه به زبان موردعلاقهاش اسپرانتو نوشته است. او مقالات بسیاری نیز درباره این زبان منتشر نموده است.
پیرون میگوید: "من اسپرانتو را زمانیکه 12 ساله بودم فرا گرفتم و همواره به آن علاقهمند ماندهام، زیرا دوستیهای بسیاری را برایم به ارمغان آورده است."
اسپرانتو، که با فرهنگ تحمل و احترام به دیگران عجین شده است، یک زبان ساختیافته است. این زبان توسط شخصی ابداع گردید که از عداوت و نبود درک متقابل مابین چهار گروه قومی ساکن در شهرش به تنگ آمده بود.
کسی که امیدوار است
لوئیلازارو زامنهوف، اهل بیالیستوک، شهری واقع در لهستان امروزی، بود. جاییکه چهار قومیت لهستانی، روسی، آلمانی و یهودی در آن با عداوت و به دور از صلح و صفا زندگی میکردند.
در سال 1887 میلادی، زامنهوف، اسپرانتو – که در زبان جدیدش به معنی "امیدوار" است- را به عنوان راهی برای نزدیک کردن دلها و پایان بخشیدن به تعصبات، تبعیضات، پیشداوریها و سوءتفاهمات خلق نمود.
ایدهآلهایی چون همبستگی، درک بینالمللی، و احترام به سایرین به مفهوم وجود پیوندهای جدی بین این زبان و جنبش صلیب سرخ بود. براین اساس تصادفی نبود که نخستین جنبش اسپرانتویی از سوئیس –موطن صلیب سرخ-آغاز گشت و کسانی که از این جنبش حمایت میکردند به شدت در اعمال انساندوستانه مشارکت داشتند. همین افراد بودند که در طی جنگ جهانی اول، جستجوی مفقودین در سرزمینهای متخاصم را به عهده گرفته و از اسرای جنگی نیز بازدید نموده، رساندن پیامها و نامههای اسرا به خانوادههایشان را متقبل شده بودند.
همچنانکه اسپرانتودانان آرمانهای زبانی خود را به حقوق بشر و آزادیهای مدنی بسط میدادند، صلیب سرخ نیز نسبت به پیشبرد اسپرانتو کوشش میکرد.
در سال 1921 میلادی، دهمین کنفرانس بینالمللی صلیب سرخ به همه جمعیتهای صلیبسرخ در سراسرجهان توصیه نمود که اعضای خود را به فراگیری زبان اسپرانتو تشویق نمایند.
پس از جنگ جهانی اول، اگر مخالفت شدید فرانسه و در سطحی کمتر انگلیس نبود، اسپرانتو میتوانست توسط جامعه ملل به عنوان زبان رسمی برای روابط بینالمللی پذیرفته شود.
اما علیرغم رشد و شکوفایی فوقالعاده اسپرانتو در نیم قرن نخست پس از ابداع آن، در پایان جنگ دوم، شکنجه و آزار اسپرانتودانان توسط عوامل استالینی و حزب نازی و ممنوع اعلام نمودن این زبان در بسیاری از کشورها منجر به کاهش شدید در رشد و گسترش آن گردید.
اسپرانتو و دنیای اینترنت
کلود پیرون، اسپرانتو را اگرچه فرآوردهای از یک قرن قبل میداند اما درباره آینده این زبان بسیار خوشبین است.
او میگوید: "گویی اینترنت برای اسپرانتوزبانها طراحی شده است." و به پایگاههای اینترنتی و اتاقهای گفتگوی اختصاص یافته به این زبان اشاره میکند که در سراسر وب گسترش یافتهاند.
شماره جمعیت اسپرانتودانان جهان چیزی درحدود دومیلیون نفر است، اما این تعداد کاملاً پراکنده هستند. پیرون میگوید:"دانستن یک زبان بینالمللی در حالیکه امکان سخن گفتن به آن به طور مرتب فراهم نیست بسیار نومیدکننده است. اما اکنون اینترنت همه این شرایط را عوض کرده است. شما میتوانید با هرکسی در هرکجا که بخواهید صحبت کنید انگار که در یک رستوران نشستهاید."
پیرون عقیده دارد که حضور این حجم انبوه از اطلاعات درباره اسپرانتو برروی اینترنت به از بین رفتن تصورات غلط و پیشداوریهایی که درباره این زبان وجود دارد کمک میکند. تصوراتی که باعث بروز اظهارنظرهایی از این قبیل میشوند که میگوید: "اسپرانتو زبانی خشک، بیروح، یکنواخت، ارتجاعی، و فاقد امکانات و ظرافتهای زبان مادری است"، یا "اسپرانتو اساساً یک زبان اروپایی است و به درد مردم سایر زبانها نمیخورد"، و بالاخره اینکه "یک زبان بینالمللی به نام انگلیسی وجود دارد".
پیرون میگوید: "این باور که انگلیسی در همه جای جهان صحبت میشود یک اغراق بزرگ بوده و گزافهای بیش نیست."
این استدلال اسپرانتودانها در عمل به خوبی اثبات شده است: اگر پای خود را از دنیای سیاست و تجارت بیرون بگذارید، میبینید که اکثریت مردم انگلیسی بلد نیستند و آنهایی هم که بلدند به دشوار بودن تسلط و رسیدن به سطوح عالی زبان اذعان دارند.
"من همواره از مازوخیسم (لذت بردن از درد، خودآزاری) موجودات بشری دررابطه با زبان در شگفتم." این گفته پیرون است که خود زمانی یکی از مترجمان عالیرتبه سازمان ملل متحد بوده است.
منطقی
پیرون میگوید: " پس از شش ماه یادگیری اسپرانتو، روانتر و سلیستر از شش سال یادگیری انگلیسی صحبت میکنم." دلیل این امر منطقی بودن اسپرانتو است. "وقتی یک قاعده را فراگرفتید، میتوانید آن را در همه موارد لازم بدون استثنا به کار بگیرید."
برعکس زبانهای دیگر، در اسپرانتو هیچ استثنا، فعل بیقاعده و یا جنس اسم وجود ندارد. مثلاً برای تبدیل کلمات مفرد به جمع تنها یک قاعده وجود دارد که در همه جا به کار میرود. ترتیب کلمات در جمله سیال است. اسپرانتو با استفاده از برترین عناصر و اصول سایر زبانها ساخته شد.
اگر اسپرانتو همچون زبانهای لاتین به نظر میرسد به آن دلیل است که شصت درصد مجموعه لغات آن از ریشه زبانهای رومانیایی که لاتین نیز جزو آنها است گرفته شده است. سی درصد از لغات آن ریشه ژرمن داشته و 10 درصد نیز اسلاو است. اما از سایر زبانهای مشرق زمین نیز لغاتی در اسپرانتو یافت میشود. اسپرانتو از این نظر که لغات را به گونهای قابل پیشبینی از یک ریشه ثابت میسازد، به زبان چینی مندرین شبیه است.
پیرون یک مزیت دیگر اسپرانتو را آن میداند که این زبان مصون از جنبههای فرهنگی و تاریخی است که همراه با زبان انگلیسی یا هر زبان دیگر میآید و بسیاری آن را برابر با خودبزرگبینی استعمارگرانه و یا تهاجم فرهنگی برابر میدانند
وقتی مردمی با زمینههای متفاوت فرهنگی مجبور شوند زبان یک ملت خاص را تکلم کنند عوامل بازدارنده وارد میدان میشوند. در واقع مانعی در برابر راحتی در صحبت کردن و ابراز احساسات پدیدار میشود. احساس عدم برابری و تفاوت در میزان تبحر در آن زبان که برای یک سخنگو زبان مادری و برای دیگری زبان بیگانه است، به مثابه یک فیلتر قوی عمل میکند. در اسپرانتو چنین فیلتری وجود ندارد. هردوطرف صحبت به زبانی غیرمادری صحبت کرده و به امکانی برابر در ابراز وجود دسترسی دارند.
اگر همه مردم میتوانستند در موقعیتی برابر و بدون وجود عوامل بازدارنده با یکدیگر سخن بگویند، آنگاه نوع روابط بینالملل تغییر میکرد.