سهشنبه ۱۲ فوریه ۲۰۰۸
مراسم افتتاحیه کنگره در ساعت ۱۰ صبح با سخنرانی رئیس فدراسیون اسپرانتوی هند شروع و با مراسم سخنرانی و خوشامدگوئی کمیته محلی ادامه یافت. در ادامه نیز برنامه سلام نمایندگان کشورهای آسیایی شرکتکننده در کنگره انجام گرفت. در کنگره امسال ۲۵۰ نفر از ۳۰ کشور جهان شرکت کردهاند. آخرین برنامه مراسم افتتاحیه، اجرای سرود اسپرانتو به صورت دستهجمعی بود.
پس از پایان مراسم افتتاحیه و صرف نهار، در برنامه سخنرانی با موضوع -اسپرانتو در آسیا، وضع کنونی و وضع آتی- شرکت کردم که البته نکته جدیدی مطرح نشد و فقط اطلاعات عمومی درباره اسپرانتو در کشورهای آسیایی در آن ارائه گردید. سپس نمایندگان نپال، تاجیکستان و ژاپن به معرفی جنبش اسپرانتو در کشورهای خود پرداختند. این قسمت نیز تا حدودی کسل کننده و بدون نکته مهم قابل ذکری به انجام رسید. برنامه بعدی دو موضوع Oomoto و Soroban بود که در آنها شرکت نکردم. حوالی ساعت ۱۵:۳۰ از محل کنگره خارج شده و در یک کافینت به مدت یکساعت به چک کردن ایمیلها و کسب اخبار مشغول شدم. پس از بازگشت به محل کنگره، در ساعت ۶ بعد ازظهر برنامه فرهنگی-هنری عصر ملی را به تماشا نشستم که حقیقتاً برنامهای بسیار جذاب و خیرهکننده بود.
دوشنبه ۱۱ فوریه ۲۰۰۸
ورودی شهر بنگلور با ترافیک بسیار سنگینی مواجه بود که حدود ۲ ساعت از زمان تعیین شده قبلی ما را با تاخیر به مقصد رساند. وقتی به دکتر رانگا تلفن زده و گفتم که در شهر هستیم، با هماهنگی گریدهار رائو شخصی به نام شیوا کومار را به ترمینال فرستادند تا ما را به محل اقامت راهنمائی کند. اما حوادث به گونهای پیش رفت که پس از تاخیر و ترافیک زیاد، راننده اتوبوس ما را در خیابانی دیگر پیاده کرد و هنگامی که با یک راننده تاکسی به ترمینال رفتیم، شیوا کومار را در آنجا نیافتیم. با هماهنگی تلفنی و با کمک همان رانندههای تاکسی، بالاخره محل اقامت خود را پیدا کرده و مستقر شدیم.
ساعت از ۳ بعدازظهر گذشته بود که اتوبوس مخصوص کنگره از محل اقامتمان به سمت محل کنگره حرکت کرده و این آغاز برنامه و هدف اصلی سفر بود. محل برگزاری کنگره، موسسه تحقیقاتی علوم روان و اعصاب در بنگلور بود که مکانی بسیار تمیز، مرتب و مناسب برای کنگره بود و سالن اجتماعات این موسسه به درستی برای این واقعه انتخاب شده بود. هنگام ورود به محل کنگره، آقای دکتر رانگا به تکتک افراد خوشآمد گفت. سپس در سالن اصلی به انتظار شروع برنامه پذیرش شرکتکنندگان نشستیم. در عین حال بساط گفتگو و احوالپرسی نیز در گوشه و کنار برقرار بود. وقتی گروه پذیرش مستقر شدند و کار تحویل کتاب کنگره و ساکها شروع شد، متوجه شدیم که برای ایرانیان کارت صادر نشده است و به همین دلیل تا پایان کار توزیع مدارک سایرین صبر کردیم و سپس به عنوان آخرین نفرات، مراحل پذیرش و صدور کارت را تکمیل کردیم.
بلافاصله پس از دریافت کارتها و ساک محتوی مدارک و کتاب کنگره و نقشه شهر، جهت صرف شام به مراسم ضیافت در سالن مجاور رفتیم. الحق که برنامه شام و تدارکات نیز به خوبی چیده شده بود. پس از آن به محل اقامت برگشتیم که البته در بین راه نیز بلیط پرواز برگشت به بمبئی را برای صبح روز جمعه ساعت ۵:۵۰ خریداری کردیم.
یکشنبه ۱۰فوریه ۲۰۰۸
از آنجا که ساعت حرکت اتوبوس ۱۳:۴۵ بود، فرصت زیادی برای برنامهریزی و انجام کار بخصوصی نداشتیم. ساعت ۱۰:۳۰ راننده ون آمد و با گذاشتن همه بارها در داخل ون و کرایه یک تاکسی ریکشا به دفتر آانس اتوبوسرانی رفتیم و پس از گذشت مدت زمانی دیگر، اتوبوس مربوطه را سوار شدیم. این اتوبوس برعکس تصور ما، چندان هم بد نبود و امکانات آن برای انجام یک سفر طولانی مناسب بود. ساعت از ۱۴ گذشته بود که اتوبوس حرکت کرد و گروه ما نیز با تصمیم به استراحت و کسب آرامش در اتوبوس مستقر شد. در بین راه یک بار نیز برای شام توقف داشتیم که جایگاه بینراهی را بسیار تمیز و مدرن یافتیم.
روز شنبه ۲۰ بهمن ۱۳۸۶
این روز را با هماهنگیهای به عمل آمده توسط پیتر به گردش تمام روز در شهر بمبئی اختصاص دادیم. از آنجا که قیمتها خیلی گران نبود و تعداد ما نیز زیاد بود، یک ون را برای تمام روز به نرخ ۱۵۰۰ روپیه کرایه کردیم که برای هر نفر کمتر از ۲۰۰ روپیه در میآمد که قیمتی کاملاً مناسب و قابل قبول بود. در برنامه این روز از مسجد حاجعلی، بنای یادبود دروازه هند، بازار دستفروشان و یک پارک دیدن کردیم که در مجموع مفید بود.
میخواهم به قولم عمل کنم. حالا که از سفر یک هفتهای به کنگره آسیایی اسپرانتو بازگشتهام به مرور یاداشتهای این سفر را در اینجا میآورم.
جمعه ۱۹ بهمن ۱۳۸۶
صبح حوالی ساعت ۴ خود را به فرودگاه مهرآباد رساندم. قبل از من دو تن از شرکتکنندگان در کنگره نیز آمده بودند و با فاصله زمانی اندکی، همگی جمع شده و پس از گذراندن مراسم مرسوم عبور از کانالهای بازرسی و کنترل پاسپورت و چک ویزا، کمی بعد از ساعت ۶ صبح سوار هواپیما شدیم. اما افسوس که ظاهراً هیچگاه سعادت یک پرواز به موقع نصیب ما نخواهد شد. این پرواز هم به جای ساعت ۶:۱۵ در ساعت ۷:۳۷ صورت گرفت. ساعت ۱۱ صبح به وقت تهران، برابر با ساعت یک بعد از ظهر به وقت هندوستان، هواپیما در فرودگاه بمبئی به زمین نشست. قبل از خروج از فرودگاه خودم را برای مشاهده هرگونه صحنه قابل تصور از زندگی آماده کرده بودم تا احیاناً شوکه نشوم. از چندماه قبل نیز برای اینکه مشکلی پیش نیاید با شخصی به نام پیتر از طریق اینترنت مکاتبه کرده بودم و اطلاعات مفیدی داشتم. در آخرین پیامش، پیتر خواسته بود که پس از عبور از گمرک و کنترل پاسپورت، از فرودگاه خارج نشویم. بلکه از باجه تاکسی، به تعداد موردنیاز تاکسی کرایه کرده و پس از پرداخت کرایه، سوار شده و خود را به خانهاش که آدرس آن را داده بود برسانیم. پس از طی کردن مراحل کنترل و بازرسی، با پیتر تماس گرفتم. همسرش گفت که میتوانیم به خانهشان برویم. بنابراین با دو عدد تاکسی و پرداخت ۵۵۰ روپیه، به منزل پیتر رسیدیم. البته ناگفته نماند که در فرودگاه مبلغ ۱۰۰ دلار را تبدیل کردم که برابر با ۳۷۲۹ روپیه شد. بعدها در شهر همین مبلغ را یکبار در مقابل ۳۸۱۵ و باردیگر در مقابل ۳۸۵۵ روپیه تبدیل کردم.
وقتی داخل منزل پیتر شدیم، همسرش گفت که پیتر برای راهنمائی یک توریست انگلیسی و رساندن وی به هتل رفته است و به زودی برمیگردد. بعد از حدود نیمساعت پیتر آمد و همراه با هم به جستجوی هتل و خرید بلیط اتوبوس به مقصد بنگلور برآمدیم که البته کاری سخت بود اما بهرصورت نتیجه داد و توانستیم سه اتاق در یک هتل که چه عرض کنم، مسافرخانه، پیدا کنیم. هر اتاق دوتخته با یک تشک اضافه شبی ۲۳۰۰ روپیه. بلیط اتوبوس هم برای هشت نفر جمعاً ۱۳۲۰۰ روپیه شد. به منزل پیتر برگشته و با کمک او به هتل رفته و مستقر شدیم. شب را برای قدردانی از پیتر قرار گذاشتیم که وی را برای شام به همراه خانوادهاش، شامل همسر و فرزندش، مهمان کنیم. پس از پیشنهاد دادن، او ضمن قبول دعوتمان، ما را به یک رستوران بسیار مناسب با قیمتی بسیار مناسب و چشماندازی زیبا برد. پس از صرف شام در محیطی دلچسب، به هتل بازگشتیم.
بقیه ماجرا برای پست بعدی
خوب، این هم از برنامه نهایی و انشاالله قطعی سخنرانی دوست عزیزمان جناب آقای خیرخواه:
موضوع سخنرانی: هیروشیما: نیم قرن پس از واقعه
زمان: یکشنبه ۷ بهمن ماه ساعت ۱۷
مکان: دفتر انجمن اسپرانتوی ایران
توجه:
با توجه به حضور هماندیش ارجمند – رضا خیرخواه که ساکن تایوان هستند – پس از پایان سخنرانی، بحث آزاد برگزار خواهد شد (البته به زبان اسپرانتو!)
شرکت در این برنامه برای همهی علاقهمندان آزاد است.
روز یکشنبه ۳۰ دی ماه ساعت ۱۷ آقای رضا خیرخواه اسپرانتودان نامآور ایرانی که ساکن تایوان هستند در محل دفتر انجمن اسپرانتوی ایران سخنرانی خواهند داشت. موضوع این سخنرانی بمباران هیروشیما و پیامدهای آن است. از علاقهمندان دعوت میشود که در این برنامه شرکت نمایند. لازم به ذکر است که این سخنرانی همچون همیشه به زبان اسپرانتو خواهد بود. و شرکت در آن برای همهی علاقهمندان آزاد است.
آدرس: خیابان انقلاب – بین مفتح و بهار- ایستگاه دروازه دولت – خیابان خاقانی - کوچه علیزاده پلاک33 - تلفن: 88348929
کنگره آسیایی اسپرانتو هر سه سال یکبار به همت کمیسیون آسیایی سازمان جهانی اسپرانتو برگزار میشود. اولین بار این کنگره در سال ۱۹۹۶ در کشور چین با موضوع "آسیا و قرن 21" برگزار شد. کنگره دوم آسیایی در سال 1999 در کشور ویتنام و با موضوع "همکاری برای صلح، پایداری و توسعه" برگزار گردید. کنگره سوم در سال 2002 در کشور کره، و بالاخره چهارمین کنگره در سال 2006 در نپال برگزار شد. کنگره پنجم هم قرار است تقریباً یک ماه دیگر در کشور هندوستان برگزار گردد. تا آنجا که من اطلاع دارم در این کنگره که از تاریخ 11 تا 15 فوریه در شهر بنگلور برگزار خواهد شد هشت نفر از ایران شرکت خواهند کرد که البته تعدادی از آنها اسپرانتودان نیستند و صرفاً جهت آشنایی با جنبش اسپرانتو و در عین حال انجام یک سفر و گردش عازم این کنگره خواهند شد. به این میگویند هم فال و هم تماشا.
و اما من هم در این کنگره ثبت نام کردهام که اگر مشکلی پیش نیاید و بتوانم همه چیز را به موقع ردیف کنم هفته سوم بهمن ماه یعنی از نوزدهم تا بیست و ششم بهمن را همراه سایر دوستان در سفر هند و پنجمین کنگره آسیایی اسپرانتو به سر خواهم برد. قصد دارم که گزارش کامل این سفر را در همین وبلاگ منعکس کنم تا همه اسپرانتودانان و غیراسپرانتودانان از آن بهره ببرند. البته اگر بهرهای از آن متصور باشد.
زامنهوف ۳ فرزند داشت: یک پسر و دو دختر. هرسه این فرزندان قربانی هولوکاست شدند. پسرش آدام با فرمان ویژه از برلین توسط پلیس نازی ورشو تیرباران شد و دو دخترش لیدیا و سوفیا در اردوگاههای کشتارجمعی تربلینکا نابود شدند. شناختهشدهترین این سه تن، لیدیا زامنهوف بود که پس از مرگ پدر در سال ۱۹۱۷ با تلاش خستگیناپذیری به آموزش و گسترش اسپرانتو در بسیاری کشورها همت گماشت.
نکته فوق مرا به یاد این مطلب انداخت که تنها هیتلر نبود که اسپرانتودانان فراوانی را در هولوکاست قربانی کرد. ژوزف استالین هم بسیاری از پیشاهنگان اسپرانتو را در گولاگ به کام مرگ فرستاد.
و اینها را نوشتم تا به این پرسش که چرا اسپرانتو به قدر کافی پیشرفت نکرده است پاسخی داده باشم. پاسخی که خود پرسشی دیگر است: با این همه مخالفتها، کشتارها و موانع در برابر اسپرانتودانان، چرا اسپرانتو در سراسر جهان تا این حد پیشرفت کرده است؟